نمیدانم وقتی نگاهش به تابلوی سبز رنگ جاده افتاد چه حسی داشت. آخر چند کیلومتر بیشتر تا مشهد فاصله نداشت. از اصفهان با موتور راه افتاده بود. موتورسیکلتی که چند ماه پیش از شیراز خریده بود و خیلی دوستش داشت، اما او عزم خود را جزم کرده بود تا نذرش را ادا کند.